سما جون سما جون ، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره
زهرا جون زهرا جون ، تا این لحظه: 20 سال و 7 ماه سن داره

روزمره های دخترانم

تهمت ........این یک نصیحت مادرانه است

خیلی گناه بزرگی ِ دخترم *** هیچ وقت برای اینکه خودت رو از گناهی تبرئه کنی تهمت ناروا به کسی نزن ...قلبم خیلی درد میکنه خیلی ... خدا جونم خودت قلبم رو آروم کن ... بزار قلبم همون طور بزرگ باشه تا بتونم همه چی رو خوب تحمل کنم ... یا بهتره بگم آدمای دور و نزدیک خودم رو بتونم بهتر تحمل کنم
5 آبان 1392

اتفاقات این چند روز ...

سه شنبه تصمیم مون واسه رفتن به اصفهان جدی شد دایی جون اومد و قرار شد ظهر چهارشنبه حرکت کنیم *** مامانی و بابایی و دایی ها زودتر حرکت کردن و ما هم بعد اینکه یه سر اومدم مدرسه واسه آوردن شیرینی عید غدیر رفتیم دنبال آقا جون و خاله جون و ساعت 2 زدیم به دل جاده  ، متأسفانه خاله جون نتونست بیاد آخه دوران آخر بارداریش رو میگذرونه و به صلاح دید دکترش نیومد ): *** بعد اذون مغرب تو نایین رسیدیم به بابایی اینا نماز خوندیم و حرکت کردیم حدود ساعت 8 رسیدیم اصفهان *** عمو مهدی آقا هم از اونور از تهران اومده بودن خلاصه حدود کمی از 9 گذشته بود که رسیدیم خونه حاج آقای صادقی ... با استقبال گرم خونواده شون ، همشون بودن ... خلاصه شام و گپ و گفت و صحبتها موک...
5 آبان 1392